قسمت كوتاهي از زندگينامه استاد مهدي دانشمند از زبان خودش
بسم الله الرحمن الرحيم
از زمان دوازده سالگي در مقطع راهنمائي در شهر زيباي اصفهان مشغول به تحصيل بودم که توسط دبير محترم ديني و قران تشويق به حوزه علميه شدم .
در ابتدا ورود به حوزه علميه ذو الفقار با شخصيتي کم نظير و عالمي فرزانه و پدري دلسوز و مهربان آشنا شدم .با ديدن چهره مهربانشان چنان شگفت زده شده بودم که هرگز ان خاطره شيرين را فراموش نکرده و نخواهم کرد .از طلبه اي در حياط مدرسه سئوال کردم ايشان کيستند ؟ با يک چهره شاد و مودبانه اي گفت : حضرت آيه الله حاج آقا حسن امامي (زيد عزه ) .جلو رفتم و سلام کردم . مثل هميشه که لبخند بسيار مليحي بر لب دارند جواب سلامم را دادند . نمي دانم چه انقلابي در قلبم رخ داد . ولي خوب مي دانم ان نگاه پدرانه و چهره ملکوتي و دوست داشتني چنان قوت و اراده اي در من احياء فرمود که از هيچ ( لومة لائمي) و مشکلاتي ( که هميشه سر راه يک طلبه بوده و هست ) نه هراسي داشته باشم و نه از انتخابي که نموده ام دلسرد و مردٌد.
با گفتن يک يا علي (ع) پاي در مسير طلبگي نهادم .بيش از بيست سال است که با چنين استادي آشنا هستم و هميشه از ايشان کسب فيض نموده ام . مدتها بود دوست داشتم به طريقي در حد توانم از زحمات ايشان قدرداني نمايم .تا اينکه در ماه مبارک رجب در سال 1382 در مدينه منوره و مکه معظمه با ايشان همسفر شدم . نمي توانم وصف آن سفر با برکت و بياد ماندني را توصيف کنم . منتها همين قدر بگويم: با ايشان در مسجد النبي(ص) قرآن خواندن و به قبرستان بقيع رفتن و توفيق روضه خصوصي خواندن و گريه هاي استاد را ديدن و دعا هاي جانسوز ايشان را شنيدن و در مکه با ايشان نماز خواندن و طواف و اعمال بجا آوردن چه صفايي دارد.( والله : يدرک ولا يوصف است .)
اميد است خداوند سايه با برکت ايشان را بر سر تمامي طلاب عزيز و من حقير مستدام بدارد و هميشه با صحت و سلامتي و عزت تمام سالهاي متمادي به تربيت طلاب و مردم مشغول باشند